به مادر قول داده بود حتما برمیگرده،
وقتی مادر تن بی سر فرزندش رو دید
لبخند تلخی زد و گفت:
"پسرم سرش میرفت قولش نمیرفت"
به مادر قول داده بود حتما برمیگرده،
وقتی مادر تن بی سر فرزندش رو دید
لبخند تلخی زد و گفت:
"پسرم سرش میرفت قولش نمیرفت"
گفتم کلید قفل شهادت شکسته است!؟ یا اندر این زمانه ، در باغ بسته است!؟
خندید و گفت " ساده نباش ای قفس پرست! در بسته نیست بال و پر ما شکسته است...
طلائيه!
مي گويند، اينجا جايي است كه شهيدان حسين وار جنگيده اند و من از بدو ورود به خاك پاكت، تشنگي را در تو ديده ام و
چقدر بوي حنجره هاي سوخته مي آيد و چقدر دستها تشنه وفايند.
طلائيه!
من در اين سرزمين حتي به قمقمه هاي عطشان سلام مي دهم و سراغ عباس هاي تشنه لب را از آنان مي گيرم .
مگر مي توان سالك عاشورا بود و تشنگي را فراموش كرد و از كنار حلق هاي شعله ور بي تفاوت گذشت.
طلائيه!
من با تمام وجود در تو جاري مي شوم تا در ميان نيزارها و نيزه شكسته ها، سرهاي ستاره گون برادرانم را به دامن گيرم و برايشان از زخم بگويم،
از اسارت، از تنهايي، از غربت، از غفلت و فراموشی...
...
توصیه میکنم فایل صوتی زیر رو که سخرانی حجت الاسلام بیات در اردوی راهیان نور و در مورد طلائیه هست رو گوش بدبد.
:::کلیپ صوتی سربند های فراموش شده :::
...
پی نوشت:فایل صوتی خیلی زیباییه،توصیه میکنم از دستش ندید.اگه دلتون لرزید ما رو هم از یاد نبرید.
کم کم بوی سیب می وزد؛ و استخوان ها بوی مدینه می دهد.
اینجا منطقه ای است که اگر دل به خدا بدهی رنگ خدا می گیری، رنگی ثابت و بدون تغییر. مگر غیر از این است «صبغة الله و من احسن من الله صبغة».
باد ضجه می زند و آسمان مبهوت به پس صحنه های عاشورا می نگرد.
به آنهایی می نگرد که آمده اند با برادران ایمانی شان درددل کنند و معنی می کنند و به آنهایی نگاه می کند که فلسفه حیات را معنی می کنند و به آنهایی نگاه می کند که فلسفه حیات را تفسیر کردند و رفتند.
شرهانی، نامی است که وجود انسان را می لرزاند و حس می کنی روی گسل زلزله ایستاده ای.
اینجا مکانی است که هم کیش می شوی و هم مات. بی آنکه بخواهی و متوجه باشی.
در شرهانی باید دلت را خانه تکانی کنی تا شهداء را دعوت کنی تا حضور محبوبه های خدا را درک کنی و لمس نمایی.
اینجا می شود دایره المعارف غیرت و همت و... را نوشت.
اینجا باید با خاک بازی کرد و حرف زد تا حرف بزند و نشانی گنج را بدهد.
اینجا باید ساخت و سوخت تا آموخت.
اینجا شرهانی است قطعه ای از ملکوت و بهشت.
اینجا رنگ خاکش امتداد رنگ سرخ کربلاست ...
اینجا سعادت آباد است، نه شرهانی.
شرهانی نام مستعار بهشت است.